مقاله فوق تاکیدی بر شباهت های روابط عمومی و بازاریابی و ارتباط در هم تنیده آنها با هم است.
بازاریابی و روابط عمومی در نیمه اول قرن بیستم چنان رشد و تکامل چشمگیری را پشت سر گذاشتند که یک مورخ تجارت از این دوره به عنوان «سالهای نوجوانی» یاد کرده است. هر دو جهشهای رشد شگفتانگیزی را تجربه کردند و با افزایش نفوذ در دنیای تجارت، استراتژیهای جدیدی را آزمایش کردند و به طور مکرر خود را با آنچه در حال تبدیل شدن بودند منعطف میکردند و سعی میکردند یک تصویر مثبت و مطمئن از خود ایجاد کنند.
بازاریابی و روابط عمومی حوزه فعالیت خود را نسبت به گذشته بسیار گسترده تر کرده اند. و نسبت به یکدیگر دارای همپوشانی بیشتری شده اند. اغلب در مورد موضوع مشترکی با مردم صحبت می کنند و از تکنیک های مشابهی استفاده می کنند. ولی در عین حال مخاطبان می دانند که از لحاظ مفهومی این دو متفاوتند.
بازاریابی و روابط عمومی هر دو از وظایف اصلی شرکت هستند و هر دو در رابطه با تبلیغات محصول و روابط با مصرف کننده، زمینه مشترکی دارند. اما در عین حال در سطوح مختلف و از دیدگاه ها و برداشت های متفاوت عمل می کنند. دیدگاه سنتی ... این است که بازاریابی برای درک، خدمت و ارضای نیازهای مشتری با سود وجود دارد. روابط عمومی برای ایجاد حسن نیت در بین مردم مختلف شرکت وجود دارد تا مخاطبین در توانایی سودآوری شرکت دخالت نکنند."
اکثر متخصصان روابط عمومی و بازاریابان به طور یکسان این تمایز را پذیرفته اند. و اگر از آنها خواسته شود که تفاوتهای بین حرفههای خود را برجسته کنند، بازاریابان و متخصصان روابط عمومی احتمالاً چیزی شبیه به لیست زیر خواهند داشت.
روابط عمومی
بازاریابی
- روابط عمومی به سازمان و عموم مردم کمک می کند تا به طور متقابل با یکدیگر سازگار شوند.
- هدف فوری روابط عمومی درک متقابل یا قرار دادن سازمان با عموم مردم است.
- هدف ضمنی روابط عمومی، ادراکات و استعدادهای مثبت است.
- معیار موفقیت روابط عمومی بیان شده افکار عمومی یا سایر شواهد حمایت عمومی است.
- بازاریابی انتقال کالا و خدمات را از تولید کننده و ارائه دهنده به مصرف کننده ارتقا می دهد.
- هدف بازاریابی فروش است.
- هدف ضمنی بازاریابی سود است.
- معیار موفقیت بازاریابی، تعداد فروش و/یا درآمد حاصل از آن است.
بازاریابی و روابط عمومی نیازهای مختلفی را برآورده می کند.
این بدان معنا نیست که بین این دو حرفه هماهنگی یا همکاری کامل وجود داشته . همیشه درجاتی از تنش و رقابت بین روابط عمومی و بازاریابی وجود بوده، به خصوص وقتی صحبت از این است که کدام رشته باید غالب باشد یا کدامیک به رفاه سازمان کمک می کند. آنها همچنین برای منابع داخلی و جلب توجه عمومی به رقابت پرداختند.
برخی از شرکت ها و سازمان ها تنها از یکی از این رشته ها استفاده می کردند. دیگران از هر دو استفاده کرده اند. میزان استفاده از آنها و روش های خاص استفاده از آنها از سازمانی به سازمان دیگر بر اساس هدف، اندازه و تاریخچه سازمانی منحصر به فرد سازمان متفاوت است. با این حال، برخی از مشاهدات کلی را می توان انجام داد.
اگر سازمانی غیرانتفاعی بود – به عنوان مثال، اگر یک سازمان دولتی، سازمان خدمات اجتماعی، مرکز بهداشتی درمانی غیر انتفاعی و غیره بود – و هدف اصلی خود را خدمت به مردم می دانست .
- روابط عمومی کارکرد مسلط تر بود زیرا ایجاد روابط با مردم دغدغه اصلی آن بود.
- این نوع سازمان ها نوعی واحد یا بخش روابط عمومی داشته است، حتی اگر فقط یک نفر باشد، و آن واحد ممکن است اطلاعات عمومی، روابط عمومی، امور اجتماعی یا چیزی غیر از «روابط عمومی» نامیده شود.
- ممکن است از آنجایی که چیزی برای فروش نداشت، اصلاً بخش بازاریابی نداشته باشد، یا ممکن است یک بخش بازاریابی نسبتاً کوچک داشته باشد که وظیفه آن تشویق مردم به استفاده از خدمات سازمان بود.
اگر یک سازمان یک کسب و کار بود و سود هدف اصلی آن باشد
- بازاریابی - که احتمالاً فروش نامیده می شود - عملکرد غالب تر بود.
- روابط عمومی در درجه دوم اهمیت قرار داشت و احتمالاً برای حمایت و تقویت تلاش های بازاریابی انجام می شد.
- اگر یک شرکت کوچک بود، ممکن بود اصلاً یک واحد روابط عمومی مجزا و قابل شناسایی نداشته باشد، یا ممکن است یک فرد یا واحد روابط عمومی داشته باشد که پشتیبانی فرعی را از داخل بخش بازاریابی ارائه کند.